موزیسین های برتر – قرن 20 و 21

موريس راول (۱۸۷۵ – ۱۹۳۷):

آهنگ ساز فرانسوی استاد رنگ آمیزی با ارکستر و پیانو بود. او مانند دبوسی، همعصر مسن تر خود، در پاریس نشو و نما و سالها در کنسرواتوار این شهر در رشته ی پیانو و آهنگ سازی تحصیل کرد راول اما برخلاف دبوسی به رغم پنج بار تلاش هرگز نتوانست برنده ی جایزه ی رم شود. آخرین ناکامیاش در این کار – وقتی سی ساله و آهنگ سازی صاحب نام بود جنجالی به پا کرد که به تغییر مدیر کنسرواتوار انجامید. شاید به علت همین رنجش قدیمی از مسؤلان موسیقی بود که در ۱۹۲۰ نشان لژیون دُنُرا ، که به او به عنوان مشهورترین آهنگ ساز زنده ی فرانسه اعطاء شد را نپذیرفت.

گرچه اغلب راول را امپرسیونیست دانسته و نامش را کنار نام دبوسی آورده اند موسیقی اش را نمیتوان به راحتی در گروه بندی های سبک شناختی قرار داد. با وجود این، در برخی آثار او – مانند قطعه ی پیانویی فواره ها (۱۹۰۱) ، و باله ی دافنیس و كلوئه (۱۹۰۹ – ۱۹۱۲) – همان سیالیت و مه آلودگی امپرسیونیستی شنیده میشود. تغییرات ظریف رنگ آمیزی در موسیقی راول نیز مانند موسیقی امپرسیونیستی دبوسی نقشی بسیار مهم دارد اما وضوح فرم و نغمه وندی و تقارن کلاسیک جمله بندی ها در بسیاری آثار او به حدی است که نمیتوان آنها را امپرسیونیستی دانست ملودیهای غنایی او با وجود سبک و سیاقی خاص از نظر ساختار با ملودیهای آهنگ سازان فرانسوی قرن نوزدهم مانند ژرژ بیزه خویشاوندی نزدیک دارند. ملودی های راول اما اغلب نه در گام ماژور یا مینور بلکه در مدهای کلیسایی نوشته شده اند. و همین گاه آنها را تداعیگر موسیقی سرزمینهای بیگانه یا اعصار قدیم میکند وضوح ضرب و تکرار وسواس آمیز الگوهای ریتمیک از ویژگیهای حاکم بر موسیقی اوست.

راول بیش از هر چیز استادکاری زبردست بود که میگفت هدفم دستیابی به کمال تکنیکی است او برای خلق آثار نسبتاً معدود آوازی و سازی اش شامل آثار پیانویی، ارکستری و مجلسی که کمابیش همه فراوان اجرا و ضبط میشوند بی وقفه مشغول کار بود راول در قطعه های پیانویی بسیار بدیعش صداهایی نو آفرید و سبک چیره دستانه ی لیست را توسعه داد.

راول به فضاهای اگزوتیک موسیقایی علاقه داشت بسیاری از ساخته های او برای مثال اپرای تک پردهای وقتِ اسپانیایی (۱۹۰۷ – ۱۹۰۹) و آثاری ارکستری مانند را پسودی اسپانیایی (۱۹۰۸) و بولرو” – رنگ و بوی اسپانیایی دارند. در دهه ی ۱۹۲۰ ریتمها و رنگ آمیزیهای جاز امریکایی دستمایه ی برخی آثار او مانند کنسرتوی پیانو در سل ماژور کنسرتویی برای سفارش پُل ویتگنشتاین پیانو نوازی که بازوی راستش در جنگ قطع شده بود و پویه ی بلوز از سونات ویولن و پیانوی او شد. راول شیفته ی رقص بود و چندین باله ساخت که مشهورترین آنها دافنیس و کلوئه است. او بعدها از موسیقی این باله دو سوییت ارکستری نیز به همین نام ساخت ریتم رقصهای پرداخت یافته را در بسیاری از آثار راول میتوان شنید.

ایگور استراوینسکی (۱۸۸۲-۱۹۷۱):

حتی پیش از مرگش در هشتاد و هشت سالگی در نظر بسیاری، بزرگ ترین آهنگ ساز جهان بود. ساخته های سنت شکنانه ی او در همان زمان حیاتش در رپرتوار موسیقی مدرن تثبیت شدند؛ او نوآوری خستگی ناپذیر بود که بر سه نسل از آهنگ سازان اثر گذاشت و الهام بخش بسیاری از نقاشان، نویسندگان و طراحان رقص شد. غول های فرهنگی مانند پیکاسو و الیوت از دوستانش بودند و جان اف کندی به افتخار هشتادمین سالروز تولد او ضیافت شام در کاخ سفید ترتیب داد.

استراوینسکی در شهری کوچک نزدیک سن پترزبورگ روسیه به دنیا آمد و در محیطی موسیقایی نشو و نما کرد؛ پدرش از آواز خوانهای برجسته ی اپرای سن پترزبورگ بود. والدین استراوینسکی به رغم استعداد آشکارش در موسیقی اصرار داشتند در دانشگاه سن پترزبورگ حقوق بخواند اما طولی نکشید که او به دانشگاه بی اعتنا شد و خود را وقف آهنگ سازی کرد. بیست و یک ساله بود که شاگرد خصوصی نیکولای در ۱۹۰۹ وقتی سیرگئی دیا گیلف، مدیر برجسته ی «گروه باله ی روسی»، موسیقی او را در کنسرتی در سن پترزبورگ شنید چرخشی ناگهانی در مسیر زندگی حرفه ای استراوینسکی رخ داد گروه باله ی «روسی» که در پاریس مستقر بود در سالهای ۱۹۰۹ تا ۱۹۲۹ نه فقط بر زندگی استراوینسکی بلکه بر سراسر عرصه ی فرهنگ اروپا بسیار اثرگذار بود. این گروه، نخبگانی از تمام رشته های هنری را استخدام میکرد.

اجرای آیین بهار، سومین باله ی استراوینسکی به سال ۱۹۱۳ در پاریس بلوایی بین شنوندگان راه انداخت که در تاریخ معروف شد.                                                                  

آغاز جنگ جهانی اول در ۱۹۱۴ استراوینسکی را وادار کرد به کشور بی طرف سوئیس پناهنده شود و شش سال با همسر و فرزندانش آن جا بماند وقتی انقلاب ۱۹۱۷ روسیه درآمدی که از وطنش داشت را قطع کرد نخستین بار در زندگی دچار تنگنای مالی شد برای نجات از این وضع نگران کننده، قصه ی سرباز را ساخت؛ اثری تئاتری برای گروهی کوچک از نوازندگان که اجرایش در شرایط زمان جنگ دشوار نبود.

پس از آتش بس جنگ جهانی اول در ۱۹۱۸ استراوینسکی به فرانسه کوچید و تا آغاز جنگ جهانی دوم مقیم آن جا شد. در آن زمان دیگر شخصیتی بین المللی بود و پیوسته برای نواختن و رهبری آثارش به کشورهای اروپایی و ایالات متحد سفر میکرد.

موسیقی استراوینسکی تأثیری عظیم بر موسیقی قرن بیستم داشت. نوآوری های او در ریتم، هارمونی و رنگ آمیزی الهام بخش موسیقی دانان سراسر جهان بود. در رپرتوار بین المللی موسیقی تعداد شاهکارهای هیچ کدام از آهنگ سازان معاصرش با او قابل قیاس نیست. در آثار پرشمار او کمابیش هر گونه ای از موسیقی سازی یا آوازی را می توان یافت آثار صحنه ای او شامل سیزده موسیقی باله است در روند رشد هنري استراوینسکی نیز مانند دوستش پیکاسو دگرگونی های سبک شناختی شدید دیده می شود سه باله ی اول او – پرنده ی آتش (۱۹۱۰) پتروشکا (۱۹۱۱) و آیین بهار (۱۹۱۳) – برای ارکسترهایی بسیار بزرگ و با استفاده از فرهنگ و سرایه های فولک روسی نوشته شده اند. طی جنگ جهانی اول او از ساختن موسیقی برای ارکستر بزرگ دست کشید و آثاری برای گروههای کوچک و نامتعارف مجلسی نوشت. او در آثار آن دوره از جمله در قصه ی سرباز (۱۹۱۸) طی دوره ای از حدود (۱۹۲۰ تا ۱۹۵۱) دوره ای که آن را دوره ی نوکلاسیسیسم نامیدیم او به تدریج استفاده از فرهنگ فولک روسی را کنار گذاشت و بیشتر از موسیقی قرن هجدهم الهام گرفت.

آرنولد شونبرگ (۱۸۷۴ -۱۹۵۱):

او در وین شهر موتسارت و بتهوون و برامس متولد شد. او اما بر خلاف آن استادان موسیقیدانی خود آموخته بود گفته است هشت ساله بودم که آموختن ویولن را شروع کردم و تقریباً از همان وقت مشغول آهنگ سازی نیز شدم شونبرگ دانش عظیم موسیقایی اش را از مطالعه ی نت نوشتها نوازندگی در گروههای مجلسی غیر حرفه ای و رفتن به کنسرتها کسب کرد. برامس بزرگ ترین آهنگ ساز زنده آلمان در دوران جوانی شونبرگ، نخستین بت او در موسیقی بود چیزی نگذشت که معتاد پابرجای موسیقی واگنر نیز شد؛ هر اپرای واگنر را بیست تا سی بار دیده بود. شونبرگ در شانزده سالگی پدرش را از دست داد و برای گذران زندگی ناگزیر چندین سال کارمند بانک شد وقتی در بیست و یک سالگی از آن شغل برکنارش کردند تصمیم گرفت زندگی اش را وقف موسیقی کند. با رهبری گروه همسرایان کارگران صنایع آهن در یک مرکز صنعتي حومه ی وین به سختی زندگی میگذراند. برای پول در آوردن در آن سالها قطعات آهنگ سازان مردم پسند روز را سازبندی میکرد. اجرای نخستین ساخته هایش با واکنش خصمانه شنوندگان سنت پرستِ وینی روبه رو شد. پیشنهاد یکی از منتقدان این بود که شونبرگ را بدون کاغذ نت در تیمارستان نگهداری کنند.

شونبرگ تدریس تئوری موسیقی و آهنگ سازی در وین را آغاز کرد. شخصیت او سبب شد شاگردان سخت به او علاقه مند و مریدش شوند از بین آن مریدها آلبان برگ و آنتوان وبرن آهنگ سازانی برجسته شدند.

در حدود سال ۱۹۰۸ شونبرگ با دست کشیدن از نظام سنتی نغمه وند قدیمی انقلابی برداشت. او در یادداشتی بر برنامه ی نخستین ساخته های نانغمه وندِ خود نوشت مخالفت هایی که باید بر آنها چیره شوم را پیشاپیش حس میکنم شونبرگ در راهش سخت مشتاق و ثابت قدم بود رسالتی دارم و وظیفه ای … من فقط منادي يک اندیشه ام حجم ساخته های او در سالهای ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۵ حیرت آور بود. در آن سالها بر خلق برق آسای آثار متعدد و بسیار بدیع یک کتاب هارمونی منتشر کرد. اپرانامه هایی برای خود نوشت و تابلوهایش را در نمایشگاه نقاشان اکسپرسیونیست آلمانی به نمایش گذاشت. پس از آن دوره ی پربار آغاز جنگ جهانی اول و سالهای دشوار پس از آن سبب شد شونبرگ تا هشت سال هیچ اثری منتشر نکند. او در جست وجوی شیوه ای برای سازماندهی به دستمایه های موسیقایی نویافته اش بود.

موسیقی واگنر برامس و مالر نقطه ی آغاز کار شونبرگ بود. در آثار اولیه ی او بسیاری از ویژگی های موسیقی رمانتیک متأخر – موسیقی بسیار پرشوری که اغلب برنامه ی ادبی داشت دیده میشود. شونبرگ برخی آثار اولیه اش را برای ارکسترهایی غول آسا که محبوب آهنگ سازان اواخر قرن نوزدهم بود نوشت.

طولی نکشید که زبان نانغمه وندِ شونبرگ را شاگردانش برگ و وبرن نیز به کار گرفتند. نخستین آثار نانغمه وندِ این دو آهنگ ساز مانند آثار شونبرگ به نهایت هیجان آلود و بسیار کوتاهند. این سه آهنگ ساز بدون استفاده از نظام نغمه وند فقط با اتکاء بر کلامی مفصل که میتوانست به انسجام موسیقی شان کمک کند قادر به خلق آثار طولانی بودند.

آلبان برگ (۱۸۸۵ – ۱۹۳۵):

شاگرد شونبرگ ترکیبی بی همتا از عناصر سنتی و قرن بیستمی است. او نواهای موسیقی رمانتیک و فرمهای تثبیت شده قدیمی را با نانغمه وندی آزاد و نظام دوازده نغمه ای آمیخت حرارت غنایی رنگهای جاندار و خصلتهای تئاترگونه ی موسیقی برگ انبوهی از شنوندگان را مجذوب کرده است.

برگ مانند استادش متولد وین بود در ۱۹۰۴ شاگرد خصوصی شونبرگ شد و تا ۱۹۱۱ به تحصیل نزد او ادامه داد. پس از خدمت در ارتش اتریش طی جنگ جهانی اول برگ همراه شونبرگ مدیریت انجمن کنسرت های خصوصی وین را بر عهده گرفت. هدف انجمن شناساندن درست و دقیق موسیقی مدرن به هنرمندان و دوستداران موسیقی با اجراهای مکرر و تمرین شده بود. شهرت بین المللی برگ در ۱۹۲۵ با اولین اجرای اپرایش در برلین آغاز شد و تیک گرچه به علت نانغمه وندی اش بسیاری از ا منتقدان را در بهت فروبرد، چنان تأثیر نافذی برشنوندگان داشت که کمی بعد در سراسر اروپا و ایالات متحد بر صحنه رفت. برگ شاید به علت بیماریهای مزمنی که داشت به اجرا و رهبری ارکستر نپرداخت و آثاری نسبتاً معدود ساخت کنسرتوی مجلسی برای پیانو ویولن و سیزده ساز بادی (۱۹۲۵)؛ سوییت غنایی برای کوارتت زهی (۱۹۲۶)؛ اپرای لولو (۱۹۲۹ – ۱۹۳۵) که سازبندی اش ناتمام ماند؛ و کنسرتوی ویولن (۱۹۳۵) آثاری بودند که او پس از وتیک (۱۹۲۲) تا زمان مرگش در پنجاه سالگی نوشت.

آنتوان وبرن (۱۸۸۳-۱۹۴۵):

در دوران حیاتش از توجه دنیای موسیقی بی نصیب بود و آن قدر زنده نماند که تأثیر موسیقی اش بر آهنگ سازان سراسر جهان در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ را ببیند. وبرن فرزند یک مهندس معدن در وین متولد شد. در جوانی بی وقفه مشغول آهنگ سازی آموختن پیانو ویولنسل و تئوری موسیقی بود در هجده سالگی وارد دانشگاه وین و چند سال بعد با دریافت مدرک دکتری در رشته ی تاریخ موسیقی از آنجا فارغ التحصیل شد. طی سالهای تحصیل در دانشگاه وین شاگرد خصوصي آرنولد شونبرگ در آهنگ سازی نیز بود.

او پس از پایان تحصیل نزد شونبرگ با رهبری ارکسترها و گروه های همسرای گوناگون درآمدی متوسط داشت فعالیت حرفه ای وبرن گرچه پرمایه بود، چندان به چشم نمی آمد. مدیریت کنسرتهای سنفونیک کارگران وین که در آنها آثار قدیمی و معاصر برای شنوندگانی از طبقه ی کارگر اجرا میشد با تمسخر شنوندگان روبه رو میشدند منصب موسیقایی او بود ساخته های خودش به ندرت اجرا میشد.

وبرن مردی خجول و دل سپرده همسر و فرزندانش عارف مسلکی مسیحی و عاشق همدمی با طبیعت هنگام کوهنوردی در آلپ اتریش بود به دوستش آلبان برگ نوشت نه فقط زیبایی چشم انداز زیبایی گلها در یک منظره ی چشم نواز بلکه معنای ژرف آن چیزی ام که در کوهستان پیدا میشود بی انتها و زوال ناپذیر طبیعت است که مرا تکان میدهد.

وبرن شغلش را در رادیوی دولتی از دست داد.

زندگی وبرن کمابیش متعارف به نظر میآید اما مرگش تراژدیای عجیب بود. در آخرین روزهای جنگ جهانی دوم او از بمباران وین به شهر کوچک در خاک اتریش که دخترش با همسر و سه فرزند خود در آن زندگی میکرد پناه برده بود این شهر در ۱۹۴۵ به تصرف سربازان امریکایی درآمد آمریکایی ها در شب ۱۵ سپتامبر داماد وبرن را به ظن فعالیت در بازار سیاه بازداشت کردند وبرن و همسرش – بی خبر از کارهای دامادشان هنگام بازجویی از او به اتاقی دیگر که نوه هایشان در آن خوابیده بودند رفتند کمی بعد وبرن برای سیگار کشیدن از ساختمان بیرون رفت تا مزاحم خواب بچه ها نشود چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که یک سرباز آمریکایی از خانه بیرون آمد وبرن رو به رو شد سرباز وحشت زده در خاک دشمن با این تصور که کسی قصد حمله به او دارد، او را کشت.

به ندرت آهنگ سازی توانسته است مانند و برن با آثاری معدود چنین تاثیری بر دنیای موسیقی داشته باشد؛ تمام آثار دوران پختگی و برن را میتوان در کمتر از ۳٫۵ ساعت اجرا کرد آثار همسرایانه و آوازها تقریباً نیمی از ساخته های او را تشکیل میدهند.

وبرن ایده ی شونبرگ درباره ی زنگ ملودی را در موسیقی اش به کار بست.

بلا بارتوک (۱۸۸۱ – ۱۹۴۵):

آهنگ سازی که موسیقی اش آغشته به رنگ و بوی آوازهای فولک شرق اروپاست در یکی از شهر های مجارستان به دنیا آمد. هفت ساله بود که پدرش درگذشت و او با مادر که ناگزیر برای کسب درآمد معلم مدرسه شده بود به شهرهای مختلف رفت نخستین درس های پیانو، سازی که بعدها نقشی مهم در زندگی حرفه ای بارتوک ایفا کرد را مادرش به او آموخت بارتوک بیست و هفت سال (۱۹۰۷ – ۱۹۳۴) در آکادمی موسیقی بوداپست که خود نیز در آن تحصیل کرده بود پیانو تدریس کرد و در سراسر اروپا رسیتال داد.

بارتوک طی دهه ی ۱۹۲۰ به اجرای آثارش در شهرهای مختلف اروپا پرداخت. در ۱۹۲۷ تا ۱۹۲۸ به ایالات متحد نیز سفر کرد؛ یک روزنامه ی امریکایی در این باره به خوانندگان چنین هشدار داد مدرنیست مجارستانی برای قانع کردن تمسخرکنندگانش در راه لس آنجلس است.

به قدرت رسیدن هیتلر برای بارتوک که به شدت ضدنازی بود، سخت مسئله ساز شد. پس از الحاق اتریش به خاک آلمان در ۱۹۳۸ به دوستش نوشت: این خطر هست که مجارستان هم به زودی تسلیم این نظام غارتگر و آدمکش شود.

او اجازه نداد موسیقی اش در آلمان اجرا یا از هر ایستگاه رادیویی قابل شنیدن در آلمان یا ایتالیا پخش شود.

بارتوک در ۱۹۴۰ به ایالات متحد مهاجرت کرد. او پنج سال آخر عمرش سالهایی تیره و تار را آنجا گذراند؛ در ایالات متحد درآمدش اندک و سلامتی اش متزلزل بود و حس میکرد به حاشیه رانده و نادیده گرفته میشود.

در ۱۹۴۲ نوشت: زندگی حرفه ای ام در مقام آهنگ ساز عملاً تمام شده است. شبه تحریم اجرای موسیقی ام از سوی ارکسترهای مهم ادامه دارد …. سه سال از آهنگ سازی دست کشید در دانشگاه کلمبیا به عنوان پژوهشگر موسیقی فولک منصبی به او دادند اما کمک هزینه ای که دریافت کرد برای اتمام کارش کافی نبود. در ۱۹۴۳ وضع جسمی اش نگران کننده شد وقتی وزنش به حدود ۳۹ کیلوگرم رسید، در یکی از بیمارستانهای نیویورک بستری شد و آنجا بود که سفارشی غیر منتظره برای ساختن کنسرتو برای ارکستر که امروزه مشهورترین اثر اوست دریافت کرد. پس از موفقیت نخستین اجرای این اثر در ۱۹۴۴ چندین سفارش دیگر به آهنگ ساز پیشتر مهجور داده شد. غم انگیز اما این بود که سومین کنسرتوی پیانو (۱۹۴۵) بسازد. بارتوک فقط یک سال دیگر زنده ماند و تنها توانست دو اثر دیگر – سونات برای تک ویولن (۱۹۴۴)، و او کمی پس از مرگش به سال ۱۹۴۵ در نیویورک یکی از محبوب ترین آهنگ سازان قرن بیستم شد.

دمیتری شاستاکوویچ (۱۹۰۶ – ۱۹۷۵):

یکی از برجسته ترین آهنگ سازان اتحاد جماهیر شوروی، تصویری از تنگنای زندگی هنرمندان زیر سلطه ی رژیم های استبدادی است. از حدود ۱۹۲۹ استالین، دیکتاتور شوروی در لوای توسعه ی سریع صنعتی و اشتراکی کردن کشاورزی به ارعاب مردم برگزاری محاکمه های نمایشی برپایی اردوگاه های کار اجباری و کشتار مخالفان پرداخت فعالیت هنری مانند هر نوع فعالیت دیگر به طرزی فزاینده زیر نظارت حزب کمونیست قرار گرفت. آهنگ سازان مجبور به پیروی از خط مشی “رئالیسم سوسیالیستی” بودند.

شاستاکوویچ تحصیلات عالی اش در موسیقی را پس از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه آغاز کرد. جوان سیزده ساله بود که وارد کنسرواتوار پتروگراد شد و استعدادهای شگرفش در نوازندگی پیانو و آهنگ سازی بی درنگ جلب توجه کرد پتروگراد بعدها به لنینگراد تغییر نام داد و امروزه به نام سن پترزبورگ نام قدیمی پیش از انقلاب روسیه شناخته میشود. سه سال بعد پدرش درگذشت و شاستاکوویچ جوان مشغول نواختن پیانو برای فیلم های صامت شد تا بتواند زندگی مادر و دو خواهرش را تأمین کند. اولین سمفونی اش (۱۹۲۶) که برای فارغ التحصیلی نوشت در همان اولین اجرا در روسیه بسیار تحسین شد و طولی نکشید که با ارکسترهای معتبر آلمان و ایالات متحد به اجرا درآمد.

یورش هیتلر به خاک اتحاد جماهیر شوروی و محاصره ی لنینگراد در ۱۹۴۱ محرک شاستاکوویچ در ساختن سنفونی هفتم (لنینگراد) شد. این سنفونی را حتا پیش از اولین اجرایش در لنینگراد میلیونها امریکایی از پخش رادیویی اجرای ارکستر سنفونی ان بی سی ،شنیدند و ارکسترهای گوناگون در سراسر جهان به عنوان نماد ایستادگی شوروی در برابر آلمان نازی اجرا کردند در ۱۹۴۲ تصویر شاستاکوویچ بر جلد مجله ی تایم نقش بست.

شاستاکوویچ آثاری بسیار فراوان در کمابیش تمام گونه های موسیقی ساخت که از آن میان میتوان به پانزده سنفونی، پانزده کوارتت زهی، موسیقی مجلسی با همراهی پیانو، کنسرتوها آثار پیانویی، اپراها، آوازها و موسیقی های او برای فیلم اشاره کرد سبک بسیار شخصی او طیفی بسیار متنوع از سبک ها را در بر می گیرد اما به طور عام ریشه در نغمه وندی دارد.

جورج گرشوین (۱۸۹۸ – ۱۹۳۷):

آهنگساز آمریکایی با ترانه ها و موزیکالهای کمدی مردم پسندش و با آثار ارکستری و یک اپرا که همه رنگ و بوی جاز دارند به شهرت جهانی رسید. گرشوین که والدینش مهاجران روسی یهودی بودند در بروکلین نیویورک متولد و در محله ی فقیر نشین بزرگ شد. او درباره ی کودکی اش گفته بود موسیقی هرگز چندان جذابیتی برایم نداشت بیشتر اوقاتم را در کوچه و خیابان به اسکیت بازی با پسرها و خلاصه به شیطنت میگذراندم نخستین کشش گرشوین به موسیقی در ده سالگی اش ظاهر شد؛ وقتی بیرون مدرسه ی دولتی شماره ی ۲۵ ایستاده بود نوای دورژاک که یکی از دانش آموزها با ویولن در انجمن مدرسه می نواخت از پنجره ای باز به گوشش رسید. شاید همین کشف آنی، زیبایی بود که به او انگیزه داد که  خودش نواختن ملودیهای معروف روز را با پیانوی همسایه یاد بگیرد. نقطه ی عطفی دیگر در آشنایی اش با موسیقی سه سال بعد و هنگامی بود که آموختن موسیقی را نزد معلمی که به استعداد حیرت آورش پی برده بود آغاز کرد و از طریق او با آثار پیانویی از باخ تا لیست و دبوسی آشنا شد.

در پانزده سالگی دبیرستان را رها کرد تا به عنوان «پیانو نواز مغازه» نوازنده ای که در مغازه های ناشران تین پن آلی ترانه های تازه را به مردم عرضه میکرد مشغول کار شود.

شهرت گرشوین در مقام خالق آثار کنسرتی در ۱۹۲۴ با نخستین اجرای بسیار موفق به سبک بلوز آغاز شد. یکی از شیفتگان این اثر والتر دمراش رهبر ارکستر بود که یک کنسرتوی پیانو برای ارکستر سنفونی نیویورک به گرشوین سفارش داد. گرشوین در ۱۹۲۵ کنسرتوی پیانویش در فا را نخستین بار با ارکستر تالار کارنگی در نیویورک و سپس در شش شهر دیگر نواخت در همان سال او نخستین آهنگ ساز متولد امریکا شد که عکسش بر جلد مجله ی تایم نقش بست. طی دهه ی ۱۹۲۰ گرشوین در سفرهایی متعدد به اروپا شاهد اجرای آثارش در آنجا بود و با دیگر آهنگ سازان – از جمله آلبان برگ در وین و موریس راول و ایگور استراوینسکی در پاریس دیدار کرد.

گرشوین مردی معاشرتی و ورزش دوست بود و مهمانی رفتن را دوست داشت و میتوانست ساعتها در مهمانی پیانو بنوازد. حق تألیف آثار درآمد کنسرت ها و حقوقش از برنامهای رادیویی به نام موسیقی از گرشوین که در سراسر ایالات متحد پخش میشد او را ثروتمند کرد او مجموعه ای نفیس از آثار هنری داشت و نقاشی با استعداد بود گرشوین آخرین سال عمرش را در هالیوود گذراند؛ آنجا چندین موسیقی فیلم ساخت و در اوقات فراغت با آرنولد شونبرگ تنیس بازی کرد در بهار ۱۹۳۷ گرفتار سرگیجه و در نوازندگی دچار مشکل شد روزی که در کما فرو رفت و او را به بیمارستان رساندند معلوم شد تومور مغزی دارد توصیه ی پزشکانش این بود که یکی از جراحان مشهور مغز و اعصاب او را عمل کند اما آن جراح بر قایقی تفریحی در تعطیلاتش بود. دوستان گرشوین به کاخ سفید خبر دادند و گارد ساحلی برای یافتن جراح فرستاده شد. اما پیش از آن که جراح بتواند برای مداوای گرشوین به کالیفرنیا پرواز کند پزشکان مجبور به جراحی اضطراری شدند آن جراحی موفق نبود و گرشوین در سی و هشت سالگی درگذشت.

آرون کوپلند (۱۹۰۰-۱۹۹۰):

آهنگساز برجسته ی امریکایی فرزند زوجی مهاجر از یهودیان روسیه و متولد بروکلین بود. او از دوران کودکی اش چنین گفته است هیچ کس کلمه ای درباره ی موسیقی با من حرف نزد یا مرا به کنسرت نبرد. موسیقی را به عنوان یک هنر خودم به تنهایی کشف کردم. در پانزده سالگی تصمیم گرفت آهنگ ساز شود معلمی لایق اما محافظه کار داشت که تماس با موسیقی «مدرن» را منع میکرد نتیجه ی چنان منعی فقط این بود که میوه ی ممنوع خواستنی تر شد.

کوپلند فقط تمرینهای درسی اش را به معلم نشان میداد و کارهای نوپردازانه ترش را از او پنهان میکرد کوپلند در ۱۹۲۱ به فرانسه رفت و نخستین شاگرد امریکایی نادیا بولانژه در آهنگ سازی شد. این بانوی شگفت انگیز پذیرای جریان های مدرن موسیقایی بود و چندین نسل از آهنگ سازان امریکایی را آموزش داد.

وقتی پس از سه سال از پاریس به نیویورک برگشت برای نوشتن اثری که حش امریکایی بودنش فوراً به شنونده منتقل شود آرام و قرار نداشت امریکایی از نظر کوپلند در ۱۹۲۵ به معنای جاز بود. او در اثری با عنوان موسیقی برای تئاتر (۱۹۲۵) که برای ارکستر کوچک نوشت عناصر بلوز و رگتایم را با سبک ریتمیک و هارمونیک استراوینسکی ترکیب کرد.

دوره ی جز در کار کوپلند چند سال بیشتر طول نکشید. او در اوایل دهه ی ۱۹۳۰ آثاری جدی و بسیار ناهمساز ساخت که فقط برای شنوندگان نخبه قابل فهم بود. کوپلند در سالهای پایانی دهه ی ۱۹۳۰ دوباره تغییر سبک داد و آثاری قابل فهمتر برای حلقه ی بزرگتری از شنوندگان ساخت برای درک علت این تغییر سبک به یاد داشته باشیم که دهه ی ۱۹۳۰ دوره ی رکود بزرگ اقتصادی بود و هنرمندان سراسر جهان از فقر و فلاکتی که احاطه شان میکرد وحشت داشتند. نوشتن موسیقی فقط برای جماعتی از شنوندگان نخبه به نظر بسیاری از آهنگ سازان آن زمان کاری بیهوده میآمد؛ آنها با ساده سازی موسیقی شان به دنبال جذب شنوندگان بیشتر بودند. کوپلند بعدها نوشت در آن دوره احساس ناخشنودی فزاینده ای از وضعیت رابطه ی عامه ی موسیقی دوست با آهنگ ساز همعصرشان در من ایجاد شد.کوپلند توانست بر دشواریهای خلقِ موسیقی ای که ساده اما پُرمایه باشد چیره شود او از این نظر به لئونارد برنستاین، شباهت دارد. بافت موسیقی کوپلند واضح و شفاف است.

لئونارد برنستاین (۱۹۱۸ – ۱۹۹۰):

موسیقیدان آمریکایی، موسیقی دانی چندوجهی که دامنه ی فعالیتهایش تنوعی خارق العاده داشت ساخته است. او از رهبران تراز اول ارکستر، پیانو نواز سازنده ی آثار ارکستری و آوازی و مؤلف بود که با حضورش در برنامه های تلویزیونی دانش موسیقایی میلیونها بیننده را گسترش داد. برنستاین در شهر لارنس ایالت ماساچوست به دنیا آمد از دانشگاه هاروارد فارغ التحصیل شد و دوره ی عالی نوازندگی پیانو و رهبری ارکستر را در مؤسسه ی کرتیس فیلادلفیا گذراند. او را در ۱۹۴۳ به دستیاری رهبر ارکستر فیلارمونیک نیویورک منصوب کردند مدتی بعد برونو والتر رهبر مهمان این ارکستر بیمار شد و برنستاین بیست و پنج ساله به جای او بدون هیچ تمرینی با ارکستر و فقط با فرصتی چند ساعته برای آماده شدن رهبری کنسرت را به دست گرفت. روزنامه ی نیویورک تایمز این کنسرت موفق را که زنده از رادیو در سراسر ایالات متحد پخش شده بود در صفحه ی اولش به عنوان یک رخداد حیرت انگیز موسیقایی ستایش کرد و این سرآغاز درخشش برنستاین در حرفه ی موسیقی شد. برنستاین گفته بود دلم گواهی میدهد که هر کاری بنویسم در هر زمینه ای که باشد در واقع نوعی موسیقی تئاتر است. این توصیف برنستاین از کارش به واقع نه فقط در موزیکالها ،اپراها ،باله ها و موسیقی تئاتري او، بلکه در اثر همسرایانه اش به نام مزامیر چیچستر (۱۹۶۵)، و سه سنفونی برنامه ای ارمیا (۱۹۴۲)، عصر اضطراب (۱۹۴۹) و کادیش (۱۹۶۳) که دوتای آنها آوازهایی به زبان عبری یا آرامی دارند نیز صدق میکند.

برنستاین توانست در کار دشوار پل زدن بین دو جهان موسيقي جدّی و مردم پسند موفق شود. مرگ او در ۱۹۹۰ برای بسیاری از موسیقی دوستان سراسر جهان غم انگیز بود.

کارل هاینریش ماریا اورف (1895-1982):

کارل هاینریش ماریا اورف در 10 ژوئیه 1895 در مونیخ به دنیا آمد، پسر پائولا اورف خانوادگی و هاینریش اورف (1869-1949). خانواده او باواریایی بودند و در ارتش امپراتوری آلمان فعال بودند. پدرش یک افسر ارتش با علایق قوی موسیقی و مادرش پیانیست آموزش دیده بود. پدربزرگ او، کارل فون ارف (1828-1905) و کارل کوستلر (1837-1924)، هر دو ژنرال بزرگ و همچنین دانشمند بودند. مادربزرگ پدری او، فانی ارف، کاتولیک یهودی          بود. ارف یک خواهر و برادر داشت.

علیرغم پیشینه نظامی خانواده‌اش، ارف در سال 1970 به یاد می‌آورد: «در خانه پدرم مطمئناً موسیقی‌سازی بیشتر از مته‌کاری بود.» او در پنج سالگی شروع به نواختن پیانو کرد. ترانه‌های اورف به سبک ریچارد اشتراوس و دیگر آهنگسازان آلمانی آن روز بود، اما با اشاره‌هایی به زبان موسیقی متمایز اورف. برخی از آهنگ‌های او در سال 1912 منتشر شدند. اورف از سال 1912 تا 1914 در آکادمی موسیقی مونیخ تحصیل کرد.

کارمینا بورانا اثر ارف در 8 ژوئن 1937 در فرانکفورت به نمایش درآمد. طی چند سال بعد در آلمان نازی بسیار محبوب شد.

ارف در 29 مارس 1982 در سن 86 سالگی بر اثر سرطان در مونیخ درگذشت. او در صومعه به خاک سپرده شده است.

ونجلیس (1943-2022):

نوازنده کیبورد، آهنگساز و سازنده موسیقی ارکسترال الکترونیک، پروگرسیو، امبینت و کلاسیک یونانی بود. او برنده جایزه اسکار برای ارابه های آتش (1981)، شد و همچنین برای آهنگسازی برای فیلم های بلید رانر (1982)، گمشده (1982)، قطب جنوب (1983)، فضل (1984)، فتح بهشت (1992)، و الکساندر (2004)، شناخته شد. ونجلیس که در آگریا به دنیا آمد و در آتن بزرگ شد، کار خود را در دهه 1960 به عنوان عضوی از گروه آغاز کرد.

ونجلیس در دهه های 1980 و 1990 به اوج تجاری خود رسید. موسیقی او برای ارابه های آتش (1981) جایزه اسکار بهترین موسیقی متن را برای او به ارمغان آورد.

ونجلیس با داشتن بیش از 50 سال فعالیت در موسیقی و آهنگسازی و اجرای بیش از 50 آلبوم، یکی از مهم‌ترین چهره‌های تاریخ موسیقی الکترونیک و موسیقی فیلم مدرن است. او از بسیاری از سازهای الکترونیکی به شکل یک “ارکستر شبه کلاسیک یک نفره” استفاده کرد.

ونجلیس موسیقی سنتی یونان را در دوران کودکی خود تأثیر مهمی یافت، اما در 12 سالگی به موسیقی جاز و راک علاقه مند شد. در پانزده سالگی با دوستان مدرسه ای که علایق موسیقی مشابهی داشتند، گروهی را تشکیل داد. سه سال بعد، او اندام هاموند را به دست آورد.

ناسا مدال خدمات عمومی خود را در سال 2003 به ونجلیس اعطا کرد. این جایزه بالاترین افتخاری است که آژانس فضایی به فردی که با دولت آمریکا ارتباط ندارد اعطا می کند. پنج سال بعد، در سال 2008، هیئت مدیره دانشگاه ملی و کاپودیستری آتن به ونجلیس مدرک دکترای افتخاری اعطا کرد.